سالم
امروز صبح ما درم من را زود تر از همه بیدار کرد ومن هم نشستم سر درس هایم تادرس هایم را کامل کنم چون قرار است امروز همه باهم برویم سمینار پدرم و پدرم بهما گفت که انجا یک زمین فوتبال دارد
وقتی مشق هایم تمام شد صبحانه یمان راخوردیم وبعد لباس هایمان را پوشیدیم و باماشین رفتیم به ترفی که پدرم انجا سمینار
داشت وقتی رسیدیم به انجا یعنی استخر ایسار من بعد از اشناشدن بامحیط از مادر وپدرم اجازه گرفتم ورفتم در زمینفوتبال چمن وانجا یک کاور به ما دادند که بپوشیم وبعد از پوشدن کاوربه هر سه ی ما برادران یک توپ دادند یعنی هر کدام از ما یک توپ داشتیم وداشتیم بازی میکردیم تا اینکه بقییه ی بچه هاپیدایشان شد وانهاهم امدند در زمین وه تا ان دو نفر اماده می شدند منویک نفر دیگر به هم چنتا پنالنتی زدیم تااین که انها به ما گفتند که بیاییم داخل این زمین وماهم رفتیم داخل ان زمین ویار کشی کردیم ودر زمین چمن شروع به بازی کردیم و وست کار امیر حسیین ان برادر کوچک من دشو اییش گرفت ومن مجبور شدم وست بازی ام ان را ببرم دشویی وبعد از بردن دشویی وست بازی امیر حسینچند باری رفت پهلوی مامان وامد ولی یک بار رفت ودیگر نیامد ومن او را تهویل مادرم دادم ورفتم سراغ فوتبال بازی کردنم وما در ان بازی چند باد تیم هارا اوز کردیم وست بازی ی ما مادرم با ان برادر شیتانم وبایک جعبه کیک امدند وبرادرم امیرحسین به تمام ماها که داشتیم درزمین چمن فوت بال میکردیم کلوچه تارف کرد ومن بعد از خوردن کلوچه تقریباا حمه یما از اب سردکن ان گوشه ی زمین چمن اب خوردیم ودباره رفتیم ودبارهرفتیم سراغ فوتبال بازی ودر فوتبال هم توپ پوراز باد و سنگین خرد در دماق وسر برادر بنده خدای بی چاره ی من واو در هر دبار برخرد باتوپ گر یه اش گرفت باراول توپ خورد به دماقش و بار دوم توپ خورد به سرش ولی انسافن بازی برادر من خیلی خوب بو ما چند ساعت تمام فقت فوت بال بازی کردیم وبعد از توی ماشین یکی ازبچه ها توپ برداشت ودباره انجاهم باهم فوتبال کردیم
درباره این سایت